این روزها به‌اجبار کرونا، نمایشگاه‌ها را باید در صفحات مجازی دید، اگرچه حس و حال آثار با همان کیفیت که هنرمند آفریده است فاصله دارد و گاهی جزئیات در این انتقال‌ها دستخوش تغییر می‌شود؛ اما امکان بازدید فراگیر ایجادشده و انحصار مخاطب خاص، گالری و شهر، شکسته و ارتباط هنرمند وسعت یافته است. مخاطب محدود […]

آسمان در اعماق ویرانی خواهد گریست

این روزها به‌اجبار کرونا، نمایشگاه‌ها را باید در صفحات مجازی دید، اگرچه حس و حال آثار با همان کیفیت که هنرمند آفریده است فاصله دارد و گاهی جزئیات در این انتقال‌ها دستخوش تغییر می‌شود؛ اما امکان بازدید فراگیر ایجادشده و انحصار مخاطب خاص، گالری و شهر، شکسته و ارتباط هنرمند وسعت یافته است. مخاطب محدود با این توان و تکنولوژی به مخاطب گسترده بدل شده که می‌تواند برای هنرمند به یک سرمایه اجتماعی تبدیل شود. در این روزها نمایشگاه عکس «یک و پنجاه‌وشش نیم شب» رضا دیده‌بان عکاس را در فضای مجازی دیدم.

نمایشگاه به بهانه زلزله بم برپاشده است و تابلوها اسکن عکس‌های نگاتیو عکاس است. مجموعه ۲۸ عکس دارد و نمایشگاه هم تا ۱۱ دی‌ماه برپاست.

این نمایشگاه به دلیل موضوعش یعنی زلزله بم، من را به سال ۸۲ زمان وقوع زلزله کشاند. زلزله‌ای که ۵ دی‌ماه ۱۳۸۲ در یک و پنجاه‌وشش دقیقه نیمه‌شب اتفاق افتاد، اما فاجعه انسانی آن، سال‌هاست که گریبان گیر مردم آن منطقه است.

فارغ از ماجراهای اجتماعی زلزله بم، نمایشگاه رضا دیده‌بان، نگاه هنرمندی است که هم‌زمان با زلزله خود را به واقعه رسانده است تا از لنز خود آن را روایت کند. بر اساس چینش تابلوها و حرکت در نمایشگاه به نظر تعمد هنرمند بر آن بوده است تا اول فاجعه را روایت کند. نمایشگاه با عکسی از ویرانه‌های باقی‌مانده از ارگ بم آغاز می‌شود. ارگی که از شکوهش چیزی باقی نمانده. یکی از مهم‌ترین بناهای خشت و گلی جهان که انگار الکش کرده‌اند که نه خشتی مانده و نه گلی، دوباره به تلی خاک تبدیل‌شده است. آن شکوه فروریخته اما کماکان تاریخ را روایت می‌کند. بعدازاین تابلو، عکاس عکسی از باقی‌مانده یک بنای امروزی را قرار داده، بنایی بی‌شکل، بدقواره، نامتوازن و ناموزون، ناخواسته در ذهن مخاطب بعد از دیدن این عکس و ۴ عکس بعدی که بنای امروزی تخریب‌شده است، این پرسش را ایجاد می‌کند در قرن‌هایی که از ساخت ارگ بم تا امروز گذشته معماری ایرانی چه بلایی سرش آمده؟ پیشرفت که نداشته هیچ آن‌چنان در خود فرومانده و نابود است که نه نشان زیبایی‌شناسی در آن یافت می‌شود و نه استحکام و مقاومت بنا. ساختمان‌ها آن‌قدر بی‌کیفیت هستند که به‌اندازه نخل‌های باقی‌مانده در کادر عکس‌ها هم مقاومت از خود نشان نداده‌اند.

از این تفسیر اگر بگذریم، در ۵ عکس اول، عکاس واقعه ویرانی و تخریب را نشان می‌دهد. بعد از آن عکاس، ۹ عکس از امداد را در گالری‌اش چیده است. امدادگرانی که از کشورهای دیگر هستند و به‌غیراز هلال‌احمر از صلیب سرخ جهانی خودشان را برای کمک به بم رسانده‌اند. با سگ‌های زنده‌­یاب به دنبال زندگی می‌گردند. دیده‌بان خواسته یا ناخواسته در این ۹ قاب، حال و هوای آن روزها را که همبستگی بسیار قوی ایجادشده بود، روایت می‌کند. آن روزها بم به یک غم ملی و جهانی تبدیل شده بود. هرچند که دیری نپایید بم فراموش شده و به یک روز و یک سالگرد فروکاست.

در بخش یا قطعه سوم نمایشگاه، عکاس، راوی مرگ است و پایان زندگی. عکس‌های این بخش در گورستان بم رقم خورده است. سنگین، نفس‌گیر و خسته. عکاس اگرچه یک جسد و جنازه را نشان نمی‌دهد اما با کفن‌ها فاجعه‌ای انسانی را روایت می‌کند. به گمان، عکاس حرمت مردگان آن واقعه هولناک را نگه‌داشته است و تن شریف مردگان را از نگاه مخاطبان دورنگه می‌دارد اما مرگ را با مردان و زنان شریف و خسته‌ای که آیین تدفین مردگان را انجام می‌دهند، به مخاطب نشان می‌دهد.

دو عکسی که نمایشگاه با آن پایان می‌یابد، تاثیرگذارترین عکس‌های این مجموعه هستند. عکسی از یک آرامگاه که با کاشی‌های سفید پوشیده شده و آن‌سوی این کاشی‌ها، چند گل شقایق در باد ایستاده‌اند. عکس در آن زمینه خاکی با عمقی که انسان‌های سیاه‌پوش به کارهای خود مشغول هستند، زندگی، نو شدن و دوباره ایستادن را یادآوری می‌کند.

عکس پایانی مجموعه هم عکس قابل‌تأملی است. در کادر عکس، یک در قدیمی و چوبی است به رنگ آبی آسمانی، کنار این در که میان ویرانی‌ها ایستاده، کلنگی است که به گمان، کارکرد داس مرگ را دارد، مردی در حال گذر از کادر است اما در عمق این عکس، آسمان ابری درهم‌تنیده و در آستانه باران است. عکاس انگار در اعماق ویرانی، مرگ و سوگواری برای عزیزان را با آسمانی گره‌زده است که هم گریه خواهد کرد و هم از آن گریه و باران، امید خواهد رویید. اگر خواستید، می‌توانید در سایت ستاره خورشید هنر، این نمایشگاه را ببینید.

۵۷۵۷