مهرداد خدیر در عصرایران نوشت: سال ۵۸ در این مملکت اتفاقاتی رخ داد که در تاریخ ایران بی‌سابقه است. برای اولین بار همه‌پرسی تغییر رژیم سیاسی برگزار شد. چند ماه بعد رفراندوم قانون اساسی و قبل از آن انتخابات نمایندگان مجلس بررسی پیش‌نویس آن و نیز انتخابات مجلس شورای ملی که بعدا نام آن اسلامی […]

سال ۵۸، «الگوی آزادی و مشارکت سیاسی» / آن شور مردمی و مدارای سیاسیون گوناگون، تکرار می‌شود؟

مهرداد خدیر در عصرایران نوشت: سال ۵۸ در این مملکت اتفاقاتی رخ داد که در تاریخ ایران بی‌سابقه است. برای اولین بار همه‌پرسی تغییر رژیم سیاسی برگزار شد. چند ماه بعد رفراندوم قانون اساسی و قبل از آن انتخابات نمایندگان مجلس بررسی پیش‌نویس آن و نیز انتخابات مجلس شورای ملی که بعدا نام آن اسلامی شد. در زمستان همین سال اولین بار مردم پای صندوق رفتند تا رییس جمهوری انتخاب کنند و ابوالحسن بنی‌صدر با قریب ۱۱ میلیون رأی نخستین رییس اجرایی کشور در تاریخ چند هزار سالۀ ایران می‌شد که مستقیما از مردم رأی گرفته بود.

این یادداشت ناظر به شخصیت‌های سیاسی تأثیرگذار در سال ۵۸ یا حتی فرهنگی نیست. دربارۀ حال‌وهوای جامعه و حس عمومی مردم و شادابی و نشاط است. حال و هوایی که به دلایل مختلف نپایید و دیگر تکرار نشد. این که مردم دربارۀ سیاست و فرهنگ و آرزوها حرف بزنند و این که همه جا حرف از دلار و سکه یا میل به مهاجرت باشد کجا؟ حتی اگر خیال خام می‌پختند هم بهتر از نومیدی بود.

همواره به کسانی که مایل‌اند با حال‌و هوای آغاز پیروزی انقلاب آشنا شوند و حوصلۀ مطالعۀ تحلیل‌های تاریخی و اسناد را ندارند توصیه می‌کنم کتاب «حکومت ۵۸» حاوی تصاویر استثنایی و فوق‌العادۀ خانم مریم زندی را اگر نمی‌توانند به خاطر قیمت بالا خریداری کنند دست‌کم ببینند و در شهر کتاب و باغ کتاب یا جایی تورق کنند. البته قیمت بالا به نسبت قبل و گرنه با سرعت قطار پیشرفت قیمت‌ها حالا پول پیتزای یک خانواده سه چهار نفره است!

هیچ کتاب و مقاله‌ای به اندازۀ این تصاویر حال‌وهوای خاص سال ۱۳۵۸ خورشیدی را بازنمی‌تاباند. حتی روزنامه‌های آن دوران. چون تحت تاثیر گفتمان چپ بودند و برخی شخصیت‌ها را برجسته می‌کردند و به مردمان عادی چندان نمی‌پرداختند. منظور حس و حال عمومی و شهروندان عادی است و از بخت‌یاریِ کسانی است که آن سال را با تمام وجود درک کرده و جرعه‌جرعه سر کشیده‌اند ولو بعدتر مایۀ تحسر و تحیر شده باشد.

آری، این چنین بود 58!

اما چرا سراغ سال ۵۸ رفته‌ام؟ چون دیدم روز چهارشنبه ۱۲ بهمن ۱۴۰۱ حسن روحانی رییس جمهوری پیشین ایران بهترین راهکار برای تغییر فضای سیاسی و اقتصادی را رجوع یا ارجاع یا الگو قرار دادن سال ۱۳۵۸ دانسته است.

روشن است که در پی این همه حذف و این همه سال و این همه رخداد، شدنی نیست اما واقعا هیچ آیینه‌ای به اندازۀ ۵۸ تنوع و تکثر انقلاب ۵۷ را بازنمی‌تاباند. بی هیچ اغراقی و از هر منظری هیچ سالی به اندازۀ ۵۸ شاد و سرزنده نیست ولو با نگاه کنونی پر از توهم و آرزوی محال در نظر آید یا گفته شود بیش از آزادی، آنارشی بود و معلوم بود دوام نمی‌آورد. بحث بر سر اینها نیست. خود ۵۸ یک برش شیرین از تاریخ معاصر و شاید کل تاریخ این سرزمین است چرا که هیچ‌گاه قبل و بعد از آن مثل آن سال امکان انتخاب و ابراز نظر نداشتند.

صدا و سیما البته اصرار دارد از روی ۵۸ بپرد و آن را نادیده بینگارد و بر سال ۶۰ توقف کند چون اغلب ۵۸ی‌ها حالا مغضوب‌اند و اکثر قریب به اتفاق نواصول‌گرایان کنونی در آن زمان اسم و رسمی نداشتند و در صفحات روزنامه‌ها غایب بوده‌اند احتمالا جز بزرگواری که تحولات انقلاب الجزایر را دنبال می‌کرده است!

حتی تصویری که از امام خمینی در صدا و سیما ترسیم می‌شود مربوط به بهار ۶۰ است و نه تنها نوفل لوشاتو که با امام ۵۸ در قم هم میانه‌ای ندارند. در همین سال بود که اوریانا فالاچی خبرنگار مشهور ایتالیایی با امام مصاحبه کرد. تصویر زیر و موقعیت نشستن و گفت‌وگو را که ببینید متوجه حس‌وحال و فضای سیاسی می‌شوید.

آری، این چنین بود 58!
مصاحبه اوریانا فالاچی با آیت‌الله خمینی / تهران ۱۳۵۸

سال ۵۸ از نظر تنوع تاریخی و خاطرات خوش یک ملت بر سال ۵۷ نیز ترجیح دارد. به خاطر تغییر مکرر دولت‌ها و بی‌برقی و بی‌نفتی و ۱۷ شهریور و قبل از آن سینما رکس یا تغییر نظر بعدی شماری از فعالان. چرا که آن قدر که ۵۸ با خاطرات شیرین قرین است ۵۷ نیست و پر از التهاب است.

۵۸ را باید حس کرده باشی تا بدانی یعنی چه. به جز خانواده‌های سران وابسته به رژیم پهلوی و ژنرال‌هایی که با احکام شیخ صادق خلخالی اعدام شدند و خانواده‌های آن سه پزشک یا بازرگان اصفهانی یا دیگرانی که به خطا برای آنها حکم صادر کرد و مجموع شمار این دسته از اعدامی‌ها در آن مقطع و نه بعدتر البته زیر ۱۰۰ نفر است یا مصادره‌هایی که بر سر آنها حرف و سخن درگرفت -اگر چه برخی اجتناب‌ناپذیر بود چرا که به بانک‌ها بدهکار بودند یا رها کرده و رفته بودند -۵۸ واقعا بوی آزادی می‌داد.

گمان نمی‌کنم حتی سال‌های ۳۰ و ۳۱ در دولت ملی دکتر مصدق هم چنین بوده باشد چون رسانه‌های ارتباطی محدود به رادیو و روزنامه بود و ایران آن زمان با بعد قابل قیاس نیست. در دهۀ ۴۰ و اوایل دهۀ ۵۰ خورشیدی بود که ایران، مدرن شد و در اقتصاد و صنعت و فرهنگ جهش کرد و طبقۀ متوسط به معنای دهه ۵۰ هنوز در دهه ۳۰ شکل نگرفته بود و بافت غالب ایران روستایی بود. ۵۸ اما سال مانور طبقۀ متوسط بود. آرمان‌خواهیِ طبقه تحصیل‌کرده و آزادی‌خواه. شوخی نبود در هر جمعی سخن از ایده و اندیشۀ اجتماعی بود و جامعه مثل امروز این قدر اتمیزه و مادی و مأیوس نشده نبود.
سال ۵۸ در این مملکت اتفاقاتی رخ داد که در تاریخ ایران بی‌سابقه است. برای اولین بار همه‌پرسی تغییر رژیم سیاسی برگزار شد. چند ماه بعد رفراندوم قانون اساسی و قبل از آن انتخابات نمایندگان مجلس بررسی پیش‌نویس آن و نیز انتخابات مجلس شورای ملی که بعدا نام آن اسلامی شد. در زمستان همین سال اولین بار مردم پای صندوق رفتند تا رییس جمهوری انتخاب کنند و ابوالحسن بنی‌صدر با قریب ۱۱ میلیون رأی نخستین رییس اجرایی کشور در تاریخ چند هزار سالۀ ایران می‌شد که مستقیما از مردم رأی گرفته بود.

آری، این چنین بود 58!
ابوالحسن بنی‌صدر رئیس جمهور در کنار امام خمینی

در این سال احمد شاملو هر هفته یک مجله منتشر می‌کرد بی آن‌که امتیازی برای آن دریافت کرده باشد. همه گروه‌های سیاسی با هر تفکری دفتر و نشریه داشتند. چند ماه از پیروزی انقلاب گذشته و قیمت دلار همچنان هفت تومان بود! نخست‌وزیر مملکت -بازرگان- با روحیه طنز مستقیم به مردم گزارش می‌داد و مثل حالا نیاز به صحنه‌آرایی نبود تا مجری کت‌وشلوار بنفش بپوشد و پرچم ایران را روی پرده نورپردازی کنند یا هنوز یاد نگرفته بودند و افتحار کند که سر ماه حقوق دادیم. بازرگان از بی پولی دولت می گفت و از انتقاد از شخص رهبری انقلاب با آن کاریزما و اتوریته و نفوذ هم ابا نداشت و حتی یک بار گفت: "آقا! شما هم که ما را کلافه کردید با این سفارش آب و برق مجانی. مگر می‌شود مجانی خدمات داد؟" و بعد از استعفا هم در پاسخ به این پرسش که چرا برای ملاقات با مشاور کارتر ( برژه ژینسکی) در الجزایر از امام اجازه نگرفته گفت: "مگر ایشان شاه است و من هویدا هستم که به خاطر ملاقات با مقام خارجی اجازه بگیرم؟"

سال ۵۸ سال جمعه‌هایی با نمازهای باشکوه است. ۶ روز هفته روشن‌فکران در دانشگاه مانور می‌دادند و جمعه روز مانور مذهبی‌ها در همان نمازجمعه بود. نگاه به حالا نکنید که پنج‌شش هزار نفر پشت سر آقای کاظم صدیقی در نماز جمعه حاضر می‌شوند. گاه دو میلیون نفر در تهران ۴ میلیونی پشت سر آقای طالقانی نماز می‌خواندند و بعد از ایشان هم در سال ۵۸ ادامه یافت.

آری، این چنین بود 58!
آیت الله منتظری و آیت الله خامنه ای در نماز جمعه – فرد وسط مهدی بازرگان

۵۸ البته سالی تکرارنشدنی است و آقای روحانی بهتر از هر کس این را می‌داند اما می‌خواهد حال و هوای ۵۸ را یادآور شود. ۵۷ معیار نیست چون بنای هر انقلاب نخست بر تخریب و سرنگونی است. در نیمۀ ۵۹ هم گرفتار جنگ شدیم و ۶۰ هم داستان ترورها پس از عزل بنی‌صدر پیش آمد و حذف‌ها. ۵۸ اما ازاین خبرها نبود.

جر معدودی از وابستگان ساواک و دربار بقیه هم راضی یا امیدوار یا سرخوش بودند. ملت حتی هر شب در مقابل سفارت اشغال‌شدۀ آمریکا جمع می‌شدند و شادی می‌کردند! شاید بگویید نمی‌دانستند چه تبعاتی دارد و صدای آنچه می نوازند بعدها در می‌آید و جداگانه به تبعات اشغال سفارت پرداخته‌ام و اینجا به این کاری ندارم. حال‌وهوا را می‌گویم. حس سرزندگی موج می‌زد. نمی‌دانستی به خیابان تخت‌جمشید بروی که نام آن تازه طالقانی شده بود یا به پیاده‌روی خیابان ولی‌عصر از چهارراه مصدق تا پارک ملت که پر از دکه بود. هنوز نام چهارراه مصدق چهارراه ولی‌عصر نشده بود.

آری، این چنین بود 58!
نخستین نماز جمعه بعد از انقلاب به امامت آیت ‎‏اللَّه طالقانی در دانشگاه تهران/ جمعه پنجم مرداد سال ۱۳۵۸

در همان انتخابات ریاست جمهوری به جز هواداران مجاهدین خلق که از حذف مسعود رجوی سرخورده شده بودند بقیه نامزدی داشتند. یکی به بنی‌صدر رأی می‌داد و دیگری به مدنی و سومی به حبیبی و آرای قطب‌زاده با آن همه سر و صدا رقت‌آور بود. پایگاه اجتماعی مسعود رجوی هم در انتخابات مجلس محک خورد و در رتبه‌های آخر جا گرفت و با دو مرحله‌ای شدن انتخابات جا ماند.

با این حال تنها وجه سیاسی ۵۸ و آزادی همه گروه‌ها مهم نیست. از حیث اقتصادی هم هر که سال ۵۸ ملکی خرید بُرد. در سال ۵۸ دلار ۷ تومان بود حتی یکی دو ماه بعد از اشغال سفارت. قیمت یک آپارتمان دو خوابه در خیابان گاندی تهران ۵۰۰ هزار تومان بود که ۳۰۰ هزار تومان آن را اگر ۳۰ هزار تومان سپرده گذاشته بودید وام می گرفتید! در بالای یوسف آباد برادر آقای کروبی – حسن- یک دفتر مسکن راه انداخته بود که ربطی به بنیاد مسکن نداشت و یک روز به افراد عادی زمین‌های چهار صد متری داد و چه فروخته باشند و چه ساکن حالا همه میلیاردرند!

قیمت تور ۱۲ روزه لندن در سال ۵۸ و بعد از پیروزی انقلاب نه در عهد محمد رضاشاه چندان که تلویزیون «من‌وتو » تبلیغ می‌کند ۷۰۰۰ تومان بود. معادل حقوق یک ماه یک مهندس تازه استخدام شده و دو برابر یک معلم ساده. قیمت انواع سکه هم در بازار تهران در سال ۵۸ این گونه بود: ربع پهلوی ۳۰۰ تومان، نیم پهلوی ۶۰۰ تومان، یک پهلوی ۱۳۰۰ تومان، دونیم پهلوی ۳۱۰۰ تومان، پنج پهلوی ۶۲۰۰ تومان، ده پهلوی ۱۵۰۰ تومان و یک بهار آزادی ۱۵۰۰ تومان. (یعنی کمی بیش از حداقل دستمزد ماهانه کارگر).

در همان سال ۵۸ دستمزد کارگر ساده روزانه ۸۰ تومان بود در حالی که حداقل دستمزد کارگران استخدامی از ۷۵۰ تومان در سال ۵۷ ناگهان به ۱۲۰۰ تومان افزایش یافته بود. کاری که داریوش فروهر وزیر کار دولت موقت انجام داد و دولت در برابر عمل انجام شده قرار گرفت چون فروهر منتظر تصویب هیأت دولت نماند و خود ابلاغ کرد!

سال ۵۸ سال آزادی مطلق است که البته معلوم بود نمی‌پاید ولی هر چه بود تجربه منحصربه‌فردی بود. ۷۵ درصد جمعیت ایران امروز زیر ۵۰ سال سن دارند و طبعا یا آن زمان را درک نکرده‌اند یا زیر ۵ سال بوده‌اند و تجربۀ مستقیم ندارند اما دریغ است که از ۵۸ یاد نکنیم.

۵۸ آن قدر آزاد بود که باورتان نمی‌شود حتی گوگوش هم در بهار آن سال در برخی جاها می‌خوانده است! در روزنامه هم آگهی می دادند. یا باورتان نمی‌شود فریدون فرخ‌زاد به صادق قطب‌زاده اعتراض می‌کرد چرا مرا اخراج کردی؟

قاعدتا باورتان نمی‌شود اگر بگویم گویندۀ زن برنامه‌های نوروز ۵۸ تلویزیون خانمی بی‌حجاب و البته پوشیده و آرایش‌ناکرده بود. غرض مطلقا ارزش‌گذاری نیست و افسوس و اینها نیست یا این که حیف شد یا نشد. نفی جوهره و اسلامیت انقلاب هم نیست. غرض اشاره به فراگیری داستان و توصیف آن شرایط است. حالا اسم آن را می‌خواهید سرخوشی و بی‌خبری از آینده بگذارید یا هر چیز دیگر مختارید ولی ۵۸ این‌گونه بود. حتی برخی از ایرانیان خارج‌نشین هم از این فضا تأثیر پذیرفته بودند. باورپذیر نیست ولی واقعیت دارد که وقتی خبر اشغال سفارت آمریکا در تهران منتشر می‌شود شهرام شب‌پره خوانندۀ موسیقی پاپ ساعت‌ها با موتوسیکلت و با پرچم ایران در خیابان‌های شهری در آمریکا – احتمالا لُس‌آنجلس- می‌چرخیده و شادی می‌کرده است!

۵۸ چنین سالی بود و امید تا بدان حد که مهندس بازرگان بعد از کناره‌گیری دست از سیاست نمی‌شوید و به شاه نامه می‌نویسد که برگرد به ایران و خود را تسلیم کن تا غایلۀ گروگان‌ها ختم به خیر شود و انگار نه انگار ۸ ماه قبل نخست‌وزیر و رییس مجلس او (‌هویدا و ریاضی) اعدام شده بودند!
مراد حسن روحانی البته بازگشت به آن حال و هوا نیست چون زمان هرگز به عقب بازنمی‌گردد و به قول اهل فلسفه در یک رودخانه دوبار نمی‌توان شنا کرد ولی می‌خواهد از اهمیت انتخابات آزاد و یک الگوی تاریخی بگوید و جالب این‌که در مجلس اول که بدون نظارت استصوابی تشکیل شد نیمی از نمایندگان منتخب مردم با آرای بالا و در رقابت با چپ‌ها و مجاهدین و روشن‌فکران عرفی، روحانی (‌معمم) بودند. بیش از ۱۵۰ نفر از ۲۷۰ نماینده در حالی که هر چه نظارت استصوابی بیشتر شد شمار آنان هم کمتر شد و این یعنی نقض غرض و کار به جایی رسیده که امروز مجلس، عملا محلی از اِعراب ندارد.

اگر ۵۸ را درک کرده باشید این توصیفات را تصدیق می‌کنید اما اگر ۵۸ را درک نکرده باشید و کتاب و تصاویر حکومت ۵۸ را هم ندیده باشید شاید برای شما غیر قابل باور درنظر آید و تعجبی هم ندارد. چون نه تلویزیون من‌وتو تصویر ۵۸ را بازمی‌تاباند (زیرا مایل است بعد ۵۷ را یک‌سره سیاه و تار و تلخ جلوه دهد) و نه صداوسیما بر ۵۸ درنگ می‌کند چون در این سال خبری از حجاب اجباری و نظارت استصوابی و مانند اینها نبود. این سال اما در خاطرۀ جمعی ایرانیان چندان شیرین نشسته که نه نظیری در قبل دارد و نه بعد. ۵۸ سالی است که فرش‌فروش محله ما دختر خود را به جوان دلاکی داد که در مسجد کنار او نماز می‌خواند چون معیار ازدواج تنها تقوا شده بود نه طبقه اجتماعی و البته سه چهار سال بعد که معیارها عوض شد آن دو جدا شدند! یعنی مرد کاسب خواست جدا شوند!

این یادداشت ناظر به شخصیت‌ها نیست. حال‌وهوا مهم است. حال و هوایی که دیگر تکرار نشد. این که مردم دربارۀ سیاست و فرهنگ و آرزوها حرف بزنند و این که همه جا حرف از دلار و سکه یا میل به مهاجرت باشد کجا؟

در میان رمان های ایرانی حال و هوای سال ۵۸ در صفحات آغازین رمان «ثریا در اغما» بازتاب دارد و اگرچه در شروع رمان در حال روایت مهر ۵۹ است اما گریزی به یک سال قبل از آن می‌زند: «عباس آقا مرندی از آن روحیه‌های شاد و آزاد است و من از او خیلی خوشم می‌آید. دلم می‌خواست می‌فهمیدم پشت سر در تهران چه دارد و چه جور زندگی کرده است… گاهی هم اقتباس تصنیف را با آهنگ آن ترانۀ هایده را با دو دانگ صدایش می‌خواند: اول اینگلابمون حرفا چه شاعرانه بود….»

سال ۵۸ شاید مصداقی از این شعر خواجه هم بود: خیال حوصلۀ بحر می‌پزد هیهات/ چه‌هاست در سر این قطرۀ محال‌اندیش…

آری، این چنین بود ۵۸…

بیشتر بخوانید:

۲۱۲۱۷