یکهو می بینی خودت ماندی و خودت! حرف می ‌آیی بزنی، باید کلّی بگردی خریدارش را پیدا کنی. مثل این می‌ ماند که ریخته ‌اند سر بچّه، دارند نامردی می ‌زنند، کفش و کوله اش را هم برده ­اند، هوار می­کنی کسی بیاید کمک. می‌ آیند، امّا نه کمکِ بچّه! بتوانند، کف می ‌زنند و […]

سندرومِ هفت؛ یادداشتی بر اثر تقلید از خطا در آموزش

یکهو می بینی خودت ماندی و خودت! حرف می ‌آیی بزنی، باید کلّی بگردی خریدارش را پیدا کنی. مثل این می‌ ماند که ریخته ‌اند سر بچّه، دارند نامردی می ‌زنند، کفش و کوله اش را هم برده ­اند، هوار می­کنی کسی بیاید کمک. می‌ آیند، امّا نه کمکِ بچّه! بتوانند، کف می ‌زنند و فیلم می ‌گیرند. نه که، تماشا می‌کنند فقط.

گفتیم این وضع، غلط است و این ‌طور نباید سؤال داد. نه که من. این‌ همه آدمِ دلسوز گفتند. بعد، جمع شدند که: «کو؟ چه ‌طور نباید؟» بعد هم، صد تا سوال عَلَم کردند مثل آن! شد کار؟

سندرومِ هفت / آدم‌های دیگری هم

۷ سراینده کدام ابیات، درست معرّفی شده ‌اند؟

الف) از بهر تو صد بار ملامت بکشم / گر بشکنم این عهد غرامت بکشم (حافظ)

ب) جامه ‌ای کاو نشود غرقه به خون بهر وطن / بِدَر آن جامه که ننگ تن و کم از کفن است (بهار)

ج) دردناک است که در دام شغال افتد شیر / یا که محتاج فرومایه شود مرد کریم (شهریار)

د) دلا خموشی چرا؟ چو خم نجوشی چرا؟ / برون شد از پرده راز، تو پرده ‌پوشی چرا؟ (عارف قزوینی)

۱)الف – د ۲)ب – د ۳)ب – ج ۴) ج – د

این، یک سؤال از اطّلاعات عمومی نیست. از اطّلاعات ادبی هم نیست. از این سؤال ­ها هم نیست که در مسابقه­ ها می‌پرسند، بلد بودی، کِرکِر می‌خندند. بلد نبودی هم، رنگ می­پاشند اوّل توی صورتت، بعد کِرکِر می­خندند!

این اصلاً سؤال نیست! مثل این است که از یکی دیگر که نمی ­شناسدت بپرسی: «اسم پدرجدّ یکی از دوستان بنده چیست جوان؟» خب چه می­داند؟ یعنی از کجا بداند؟ یعنی اصلاً به او چه؟ در واقع به تو چه؟! ولو این که توی کتاب درسی اش هم آمده باشد. قرار نبوده بپرسند. می فهمی؟!

این، سؤال کنکور است. سؤال کنکور هنرِ همین ۱۴۰۰ که هنر کرده اند این جور داده اند. سال گذشته هم همین طور بوده و در چند تا رشته دیگر هم همین طور! سؤال هفت. که خب، وقتی بقیّه تکرارش می‌کنند و می ‌بینی آدم ‌های دیگری به جز طرّاح هم مبتلاش هستند، می‌شود «سندرومِ هفت».

سندرومِ هفت/ عارف قزوینی

همین ها که در کتاب درسی هست و خارج از بودجه هم نیست و می­شود پرسید را هم، بلد نیست بچّه! یعنی بلد نیست کتاب، که یادش بدهد، که بلد بشود! آن وقت تو می ‌روی از ناکجا سؤال در می ­آوری؟ به خدا اگر خود عارف قزوینی هم با آن طبع موزونش راضی باشد دل بچّه مردم را پاره کنی که شعر او را بشناسد!

سندرومِ هفت/ نکات ابتکاری!

بعد، تلخترش این است که پیدا بشوند یک عدّه، کاسبی کنند با جان بچّه. با اعصابش. یا مفتکی اصلاً! سیلیِ مفتی درد ندارد؟! آن وقت تو با کسی که ماسک انبار می‌ کند و دارو احتکار می‌کند چه فرق داری؟!

جزوه نوشته اند که: «نکات ابتکاری! مطالبِ – نمی‌دانم – انتحاری!» بعد، دامن زده ‌اند به همین خطاهای کنکور. یک خطایی کرد طرّاح. «اشتباهِ» زیادی کرد اصلاً. بعد، صد تا مثل آن طرح کرده ای؟! که چه بشود؟ که یعنی مثلاً «خیلی به روزم؟» که فکر کند: «عجب حرکتی کردم و عجب استقبالی هم شد؟» که باز امسال بدهد؟ آدمیزاد بودن بهتر نیست؟

سندرومِ هفت/ دیدیم همه می‌دهند!

خودش می‌گفت آن بنده خدا که: «کار عجیبی نکرده ایم! مگر همین ها را توی کتاب کمک آموزشی و آزمون و گروه و کانال به خوردِ بچّه ها نمی دهند؟ دیدیم همه می‌دهند. ما هم دادیم!»

آن وقت، تو بنزین می‌ریزی روی آتشِ نمرود؟ نکن برادر جان، خواهر من. نکن!

سندرومِ هفت/ جوالدوز

خلاصه که، سوزن آورده بودم بزنیم به خودمان، وگرنه دانش‌آموز همین ‌طوری جانش پرِ جوالدوز است. این بالشتک ها نیست که سوزن فرومی‌کنند توش برای خیّاطی؟ همان‌ طوری.

حالا هم، کنکور است، امّا تو ببین چه کردی. درس را خوب داده ای، خدا قوّتت بدهد. وقت گذاشته ای، خدا عزّتت را زیاد کند. مقام معلّم هم بالا سرِ آسمان. می‌خواهم بگویم دیگر؟ دیگر چه؟ به جز این‌ها چه؟

کتاب را درس دادی و هرچه گفتند بگو گفتی، یا خودت را هم عمیقاً آوردی وسط؟ ببین گرهی باز کردی از کاری، ابرویی؟ ببین لبی خنداندی؟ امیدی بخشیدی؟ هیچ، دلی را آرام کردی؟

سندرومِ هفت/ این‌ هاست می ‌ماند

توی این درد مزمن که دارند بچّه ها، این ‌ها می ‌ماند. «نکته – تست» که می رود عزیز. خوب که خوانده باشند، بعد از کنکور یادشان می‌رود! و خوب که نخوانده باشند، قبل از کنکور! آن با خودشان. تو جوشِ را بزن که دل دادی به دلش یا نه؟ پاش ماندی یا نه؟ این ‌هاست می‌ ماند.

کارشناس ارشد زبان و ادبیّات فارسی، فعّال حوزه آموزش

۲۳۵۲۳۵