خبر نیوز نوشت: چهچه‌های ممتد و دلنشینی که انگار از حنجره مرغان بهشتی به گوش می‌رسد ، آنچنان با صدای اسرار آمیز وحوش سرخوش و سرمست از طبیعت دلپذیر درآمیخته است که دل هر مسافری که آن بیرون برای خرید بلیت به صف ایستاده است را می‌برد و لحظه شماری می‌کند تا پا به باغی […]

اینجا زندگی از نفس افتاده است، در باغ وحش شیراز چه می‌گذرد؟‌

خبر نیوز نوشت: چهچه‌های ممتد و دلنشینی که انگار از حنجره مرغان بهشتی به گوش می‌رسد ، آنچنان با صدای اسرار آمیز وحوش سرخوش و سرمست از طبیعت دلپذیر درآمیخته است که دل هر مسافری که آن بیرون برای خرید بلیت به صف ایستاده است را می‌برد و لحظه شماری می‌کند تا پا به باغی بگذارد که ساکنانش چنین خوشبخت و رها، سمفونی بهار را با هم سر می‌دهند.

مسافران نوروزی یکی پس از دیگری پا به باغ وحش می‌گذارند اما دیری نمی‌پاید که آن نجواهای دل انگیز با موسیقی بی‌کلام بودایی ترکیب می‌شود و حال و هوای سرخوشانه مسافران را به خیالی خام بدل می‌کند. نغمه‌های حیات وحش ، فیک است و ساختگی و از آمپلی فایری پخش می‌شود که انگار تقلا می‌کند تا بگوید بعد از دو سال سیاه کرونا زده، حال و هوای باغ وحش شیراز جور دیگری است. انگار می‌خواهد نعره سر دهد که بیایید و تماشا کنید؛ نه از افسانه شیرهای دندان کشیده و تریاکی خبری است و نه از قفس‌های تنگ و تاریک عفونت زده.

اینجا زندگی از نفس افتاده است، در باغ وحش شیراز چه می‌گذرد؟‌

در میان بازدید کنندگان اما، تنها آنها که ساکن شیراز و حوالی آن هستند و باغ وحش سیروس قهرمانی به بخشی از نوستالژی البته مغموم شهرشان تبدیل شده، خوب می‌دانند که آن داخل هیچ خبرتازه‌ای نیست. حال و هوا همان حال و هوای جانوران ناشاد و ساکت و بی‌تحرکی است که سالیان سال است چون فریادی بی‌صدا به گوش می‌رسد و محیط زیست آن را ناشنیده می‌گیرد و نور علی نور خواهد شد اگروضعیت اسفبار اقتصادی دو سال کرونا زده را هم به فهرست بالا بلند مصائب آن افزود.

چشم روشنی به مسافران با گرازهای پلاستیک خوار

اینجا زندگی از نفس افتاده است، در باغ وحش شیراز چه می‌گذرد؟‌

اولین منظره‌ای که به محض تماشای باغ وحش شیراز به چشم می‌خورد، گله‌ای از گرازهاست که مانند عذاب دیدگان چاه ویل در محوطه‌ای مملو از پلاستیک و زباله دور خود می چرخند و پلاستیک نوشخوارمی‌کنند. اسارتگاه آنها در محوطه‌ای پست قراردارد و مسافران که در ارتفاع ایستاده‌اند، اولین دل مویه‌های خود را برای این ساکنان غریب سر می‌دهند. زنی که لهجه اش نشان می‌دهد مسافری از تهران است آهسته به شوهرش می‌گوید :چی تماشا می‌کنی؟ آشغال خوردن این بدبختا؟‌»… و راه خود را پیش می‌گیرد بلکه منظره جذابی او را به خودش همراه کند.

خرسی شهره به روان پریشی

در سوی دیگر باغ وحش، چند خانواده به تماشای چند خرس ایستاده‌اند. مردی بچه‌اش را در بغل گرفته و سعی می‌کند او را به خاطر حرکات عجیب و غریب یک خرس به وجد بیاورد .خرس رو به تماشاچیان نشسته است و به صورت ممتد و کلافه کننده‌ای سر خود را همچون عزاداران به چپ و راست تکان می‌دهد و از نفس نمی‌افتد. بعضی از مسافران که فکر می‌کنند این خرس تربیت‌شده است و برای شیرین کاری و انبساط خاطر آنها این حرکات عجیب و غریب را از خودش نشان می‌دهد، شروع می‌کنند به فیلم گرفتن. بی‌خبراز آنکه این خرس بی‌خرناس زبان بسته به اختلال «زوکوزیس» مبتلاست و حرکات تکراری او ریشه در اختلالاتی دارد که درمیان حیواناتی که برای مدت طولانی در محیط های مصنوعی و بسته گرفتارند ، شایع است. حرکات عجیب این خرس مدتهاست چنان جلب توجه می‌کند که به «خرس بیقرار شیراز» مشهور است اما بر سر زبان افتادن آن هم باعث نشد که دوستداری از محیط زیست پیدا شود و فکری برای حال و روزش کند.

اینجا زندگی از نفس افتاده است، در باغ وحش شیراز چه می‌گذرد؟‌

اتاق زایمان نفرین شده

باز هم گرازها! اما این بار در حصاری فنس کشی شده که در آن فقط یک تشت آب به چشم می خورد. گراز ماده ای که به تازگی زایمان کرده در اطراف بچه‌هایش پرسه می‌زند. نوزادها مثل چهار تکه گوشت صورتی رنگ بر زمین افتاده‌اند. یکی از بازدیدکنندگان تکه نانی را به سمت گراز مادر دراز می‌کند. او دوان دوان می‌رسد و نان را با ولع وصف ناپذیری می‌بلعد. تکه‌های بیشتری از نان به آن سوی حصار انداخته می‌شود و ناگهان سر و کله دیگر گرازهای کز کرده در قفس پیدا می‌شود و اینجاست که قائله به راه می‌افتد. جنگ برسر نان و بالاخره گراز مادر پیروز میدان می‌شود. با بیشترین غنیمتی که بلعیده است تا شاید نای زنده نگه داشتن بچه‌هایش را داشته باشد .

اینکه پرورش و نگهداری این همه گراز در مقایسه با سایر حیوانات چه هدف و سودآوری می‌تواند برای باغ وحش شیراز داشته باشد، سوالی است که به دلیل نبود راهنما مثل تمام سوالات دیگر برای بازدیدکنندگان بی‌جواب می‌ماند.

سنگسار سگ‌ها

« بابا ! بابا! باز هم اون بچه بی‌تربیته …نگاه کن این بار رفته سراغ سگ‌ها» دختر اشاره‌اش به پسر نوجوانی است که با سنگهایی در مشت، دخمه تاریک سگ‌ها را نشانه رفته است و آنها را سنگباران می‌کند. در معرکه فقدان نگهبان و محافظ، پدر خانواده بعد از کمی این پا و آن پا کردن به سمت پسرِسنگ در مشت می‌رود اما نوجوان سگ آزار گستاخ تر از آن است که بخواهد با تذکری، میل به شکنجه و تماشای نالیدن دیگری را در خودش سرکوب کند.

اینجا زندگی از نفس افتاده است، در باغ وحش شیراز چه می‌گذرد؟‌

محل نگهداری سگها یکی از اسفبارترین نقطه باغ وحش شیراز است. درست مثل یک سلول انفرادی. تاریک تاریک تاریک . فراموشخانه ای بی نور که وقتی به ظلمتآن خیره می‌شوی تازه می‌بینی یک جفت چشم فراموش شده در دنیا ازاعماق آن سیاهی به تو زل زدو آزادی خودش را التماس می‌کند. در این سلول‌های انفرادی چنان غربت و غمی چیره است که کمتر بازدیدکننده‌ای به تماشای آن می‌رود و بعید است پای هیچ بازرس محیط زیست به آنجا رسیده باشد.

شیرهایی با قلمرویی به اندازه یک تابوت

شیرهای نر و ماده از هم تفکیک شده اند، در محدوده حصارکشی شده‌ی ماده‌ها، برخلاف بیشتر قفس‌ها که تابلوی راهنما ندارند توضیحی نوشته شده مبنی بر اینکه شیرها بیشتر ساعات روز را مشغول استراحت هستند. همین توضیح کافی است تا آنها را از اتهام تریاکی بودن مبرا کند.

اینجا زندگی از نفس افتاده است، در باغ وحش شیراز چه می‌گذرد؟‌

لاغر و نحیف بودن‌، بی‌تحرک بودن و کز کردن شیرهای باغ وحش شیراز در گوشه‌ای از قفس‌، این شایعه را از سالها پیش بر سرزبان ها انداخته بود، اما مصائب این شیرهای بی غرش چنان زیاد است که چنین شایعه ای در میان آنها گم می‌شود .

در میان موبایل‌هایی که به سمت قفس پیش رفته‌اند یکی از شیرها شروع به غرشی بی حال می‌کند که بیشتر شبیه غرغر کردن است. شیر باشی و غریدن تویک آدم موبایل به دست را حتی یک قدم هم عقب نراند و ته هیچ دلی را نلرزاند هم از عجایب چندگانه باغ وحش شیراز است. اما این صحنه طنزآمیز رنگ می‌بازد وقتی که می‌بینی در بک گراند آن دلخراش‌ترین شکل نگهداری از حیات وحش ایران رقم خورده است .

در همان محوطه فنس کشی شده، ردیف ردیف دخمه‌های تنگ و تاریک به چشم می‌خورد. در هر دخمه یک شیر. شیرهایی که قلمروی آنها به اندازه یک تابوت است و امکان هر دست و پا زدنی را از آنها گرفته است.
از شیرها فقط کله‌ای نمایان است که به سمت بازدیدکنندگان، خشک و خیره مانده است. نگاهی که شاید تنها آرزویش این باشد که روزی یک طرفدار حقوق حیوانات یا دستکم بازرسی دلسوز از محیط زیست در آن حوالی آفتابی شود.

اینجا زندگی از نفس افتاده است، در باغ وحش شیراز چه می‌گذرد؟‌

اینجا زندگی نای خندیدن ندارد

بار سنگین بخش خصوصی را یدک کشیدن به تنهایی کافی است که یک مجموعه محکوم باشد یکه و تنها و یک تنه از پس دخل و خرج خودش برآید و برای باغ وحش شیراز که به دلیل فاصله زیاد با شهر شیراز و قرار گرفتن در یک فرعی خاکی، چندان بازدیدکننده‌ای در طول سال ندارد، مشکلات چندین برابر است .

اینجا انگار زندگی از نفس افتاده است. از تابلوی قدیمی و رنگ و رو رفته سر در باغ وحش گرفته تا دو تابلوی آهنی نصب شده در ورودی آن که چند عکس کاغذی رنگ پریده و غیر واضح از سیروس قهرمانی – بنیانگذار باغ وحش شیراز – در آن نصب شده و هیچ اطلاعات واضحی به بازدیدکنندگان نمی‌دهد، همگی نشان می‌دهد که این مجموعه در جایی در تاریخی در نقطه‌ای نامشخص زانو زده و تکان نمی‌خورد.

اینجا زندگی از نفس افتاده است، در باغ وحش شیراز چه می‌گذرد؟‌

قفس بزرگ پرندگان که بدون هیچ سلیقه یا فضای نشاط آوری با نایلون ضخیم پیچیده شده و بخشی از آن را برای تماشای مردم سوراخ کرده اند. لاک پشت پیری که در یک محفظه کوچک سر به سمت دیوار سیمانی خم کرده و در خود فرو رفته است، آب‌های کدر و کثیف حوضچه‌ها ، آکواریوم‌های آهنی زنگ زده افتاده در باغ، پرندگان بی‌صدا که حتی نغمه‌های افسونگر آمپلی فایر هم آنها را به وجد نمی‌آورد ، بچه شامپانزه‌ای که تنها سرگرمی او بازی با ماسکی است که از یکی از بازدیدکنندگان قاپیده است و حتی اسمی که یکی از کارگران باغ وحش از سر دل سیری برای او انتخاب کرده است :‌بیگلی بیگلی!… همه و همه از یک حقیقت تلخ خبر می‌دهد ؛ اینجا همان جایی است کهزندگی تقلا می‌کندتا نفس بکشد .اینجا اگر هم چیزی را ساختهاند خاکستری است. دخمه شیرها خاکستری است. محل زندگی شامپانزه‌ها خاکستری است و اگر جایی سرسبز است مربوط به قلمرو انسانهاست نه آنها که در آن سوی حصارها محبوسند.

می‌شد اینگونه نباشد اما شد

در چنین وضعیتی مشخص نیست که باغ وحش شیراز و سایر باغ وحش‌های ایران که در وضعیتی مشابه به سر می‌برند برمبنای کدام استاندارد جهانی و برای تحقق کدامین کارکرد به بقای خود ادامه می‌دهند .

اینجا زندگی از نفس افتاده است، در باغ وحش شیراز چه می‌گذرد؟‌

در بیشتر نقاط دنیا کارکرد باغ وحش‌ها برای حفاظت از گونه‌های جانوری، تشکیل کلونی‌های زادآوری، آموزش و حفظ گونه‌های در معرض خطر انقراض تعریف می‌شود . حتی در بعضی موارد باغ وحش‌ها با پیوند خوردن با مراکز دانشگاهی، ارزنده ترین پروژه‌های تحقیقاتی زیست محیطی و حیات وحش را دنبال می‌کنند اما در کشور ما و در شرایطی که نه چرخ گردشگری درست می‌چرخد و نه حتی وعده های معاون محیط زیست سازمان حفاظت محیط زیست مبنی بر استانداردسازی و رتبه بندی باغ وحش‌ها عملی شده، معلوم نیست چه زمانی این قربانگاه‌های سوت و کور مجوزدار دستکم به سرپناهی با آسیب‌های کمتر برای ساکنان زبان بسته آن تبدیل خواهد شد.

شاید آن روز که اکوپارک‌هابه پدیده‌ای فراگیرتبدیل شوند و باغ وحش‌های مجازی جای خود را در میان مردم باز کنند، از باغ وحش‌های غیراستاندارد ایران هم جز قصه‌ای تلخ چیزی باقی نماند.

۲۳۳۲۳۳